سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ویزه اندونیزیا

45 نفر بودیم لنجمون خیلی کوچیک بود با آب شاید نیم متر فاصله داشت فکرشو بکن وقتی مارو گرفتن لنجو جلو چشمه مون آتیش زدند می گفتن با قوطی کبریت آمدید تو دریا ..جو قایق جوری بود که داداش به داداش راه نمی کرد اب رو از هم مخفی می کرد.

 

صدایه گریه بچه ها اه هولانه زنها..برای  نبودن جا واسه پا دراز کردن دعوا میشود. ترس اینکه نکنه یه موج قایقو زیرو رو کنه

 

همش باید حواست به ملوان باشه که یه موقع نپره توآب.

 

حالا تو این گیرو دار موتورلنج از کارافتاد, همینجوری تو اب بودیم. آب داشت می اومد تو لنج از اون طرفم موج دریا با شدته بیشتری ضربه میزد به لنج اصلا یک وضعی بود

 

به خود خدا ما هممون منتظر مرک بودیم ,همه جا سیاهی بود ,و جرأت نمی کردیم چشمامونو باز کنیم ,من که میگفتم چشمامو میبندم که اگه خواستم بمیرم حداقل خواب باشم.


ارسال شده در توسط پناهجویان ایرانی